خلسه

دلنوشته

تصمیم کبری

میترا
خلسه دلنوشته

تصمیم کبری

https://cdn.bartarinha.ir/servev2/J0YKr5aqSsDv/Bumv1zAHak0,/30.jpg

کلاس دوم که تصمیم کبری را خواندیم مدتها تو شوک بودیم .که تصمیم یعنی چی؟ تصمیم کبری چی بود؟ کتابش را جا نگذارد ؟ کتاب جدیدی بخرد ؟ می گفتن تصمیم گرفته منظم باشه . خلاصه ما بچه های دهه پنجاهی هنوزم وقتی می خوایم تصمیم بگیریم یاد کبری بنده خدا می افتیم و البته نمی دونیم بلاخره عاقبتش چی شد . بماند . من تصمیم هایمهمی گرفتم تو زندگیم و واقعا" برای انجام انها جدی هستم . واز دیشب شروع کردم /

1- اینستا را ترک کردم و گذاشتم برا جوونا . البته پستهای قبلیم می زام بمونن و پیجم را خصوصی کردم و سعی می کنم تا حد امکان وارد نشم . چون وقت و عمرم را هدر می ده . من نه قراره بلاگر بشم نه معروف بشم نه حرف خاصی جز کتابایی که خوندم دارم . پس بهتره بزارم کنار

2- وبلاگ نویسی را فقط برای روزایی که واقعا" دلتنگم نه هر روز . چون کارای اداری زیادی دارم که نباید بزارم تلنبار بشه .

3-باید هر شب به درس پسرکم برسم . افت تحصیلی داره و همه این تصمیمات کبری به خاطر اوست

4- کدخدا را بیخیال بشم . زیاد روش حساب نکنم . نه رو خوبیاش نه رو بدیاش . دیگه از من گذشته انتظاری داشته باشم یا ارزویی .

5- یاد بگیرم چطوری میشه با یک دیو زندگی کرد . تو دنیای ما ادمها دیگه نیستن فرشته ای هم در کار نیست یه مشت دیو دور هم جمع شدیم . خودم شاید از همه بدتر باشم ولی باید یاد بگیرم چطور با دیو سر کنم . اولین چیزی که باید یاد بگیرم اینه که از کسی نرنجم . دیو کارش دیو صفتی است رنجیدن ندارد .



تاريخ : شنبه هشتم آذر ۱۴۰۴ | 12:17 | نویسنده : میترا |
.: Weblog Themes By Slide Skin:.